فقط خودمم

خدا جونم شکرت

امروز از صب خیلی سرخوش بودم...خیلی روز خوبی برام بود..

با بآرون الان دیگ عااااااالی شد...

هزار مرتبه شکرت..

عاشقتم خدا..

فقط خودمم...

خدایا شکرت..بلاخره ب آرزوم رسیدم...بلاخره دله بیقرارم آروم گرفت... خیلی حس خوبی بود..خیلی بهم خوش گذشت... رفتم دیدن آبجی خانومم..نجف..کاظمین..کربلا.. وجود دختر خاله پسرخالم..دختر دایی پسر داییم شوق بیشتری بهم داد.. انقد خوب بود ک دلم نمیخاس برگردم ولی دلمم برا بعضیا تنگ شده بود..واسه یه نامرد.. کنار ضریح شش گوشه واسه سلامتی و خوشی زهرا و لیلی دعا کردم.. این روزای سرد و ابری خیلی خوشن..خداروشکر از ی بنده خداییم خیلی دلخورم..رکبی ک اون بهم زد زهرا نزد..زهرا اذیتم کرد ولی خب عاشق شده بود..حق داشت ولی این نامرد ده برابر زهرا ناراحتم کرد..نمیبخشمش این روزا خیلی آرومم..هیچی اذیتم نمیکنه.. از خیلیا دور شدم.. آزاد شدم.. دو هفته از درسمم عقب افتادم ک مهسا قول داده کمکم کنه لامصب دبیرا دیدن من نیستم ب سرعت برق درس دادن مگ میشه تو دو جلسه دو فصل درس بدن..؟؟ والا چن وقت پیش ی فصل رو توی ی ماه تموم میکردن.. دو جلسه نبودمااا...امتحان ک لغو نکردن هییییچ این همه  مطلبم درس دادن... منم تنبل شدم...این دو هفته خوش گذشته بهم نه حوصله  درس دارم...نه آشپزی و ن نت و کوفت و زهرمار.. ی کوشولو مریض شدم اونم فقط خودمم...ادامه مطلب